بچه ها من قبل از اشنایی با فاطمه شراب مشروب خیلی میخوردم
یعنی یه جورایی خیلی حال میداد با رفقا وقتی پیاله شراب میبردی بالای سرت میگفتی به سلامتی ... خیلی برامون مهم بود همیشه اول به سلامتی درخته انگور میخوردیم چون یه جورایی مدیونش بودیم خلاصه به ترتیب بالا میرفتیم وقتی با فاطمه اشنا شدم بهش گفتم که مشروب میخورم ازم پرسید که وقتی میخوری حالت چه جوریه چه حالی داری؟ من هم بهش میگفتم بعدش بهم گفت نخور گفتم چرا ؟ گفت اخه ضرر داره با اون چیزای که تو هم میگی دیگه اصلا نباید بخوری تازه خودشم هم حرامه نباید بخوری ازش پرسیدم تو هم دوس داری بخوری اولش جوابی نداد بعدش بهش گفتم یه شرطی داره نخورم گفتم مگه تو نمیگی حرامه خوب حرامه ظرطم اینه که وقتی ازدواج کردیم شب اولمون من به عشقه تو ..تو به عشقه من میخوری؟ اون وقت چون ما به خاطره عشقه همدیگرمون خوردیم نه حرامه نه چیزی دیگه تازه خودش هم خیلی حالمیده باهم قرار شد وقتی ازدواج کردیم شراب بخوریم به سلامتی خودمونو و به سلامتی تمومه عاشقا اما حیف که نتونستیم حیف که روزگارم بر خلاف ارزوهاییم گذشت حیف ..اما امید وارم اگه یه روزی با عشقتون شراب خوردین اولین پیک رو بزنید به سلامتی کسی که یکی رو دوس داره اما حیف ماله اون نیس دوم هم به سلامتی خودتون سومد هم به سلامتی درخته انگور
نظرات شما عزیزان:

ولی در کل اخیییییییییییییی..
.gif)
.gif)
.gif)

.gif)
.gif)
کاش ببخشتش
.gif)
اما درکل داستان غم انگیزی بود
.gif)
علی وفاطمه
.gif)
.gif)
.gif)